loading...

ایلاج

مثل فرورفتن شب در روز و برآمدن آفتاب. مثل ناپدید شدن روز در شب و ظهور مهتاب ...

بازدید : 267
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 22:38

حدوداً نُه سالم بود. عمو کوچیکه اومد دو تا قلاب برام جوش داد به‌ لبه‌ی سقف پارکینگ، جایی که حیاط شروع می‌شد. یه تور بستکبال و یه زنجیر هم گیر داد به قلاب‌ها و حیاطِ بهشتیِ بچگی‌های من رو تبدیل کرد به یه مرکز تفریحی تمام و کمال! البته هیچ‌وقت روم نشد به بابا و عمو اعتراف کنم که همون طناب‌هایی که دمِ در خونه‌ها می‌بستیم و موقع تاب‌خوردن، اضطرابِ پوسیدنشون رو داشتیم، بیشتر از این تابِ اختصاصی شاهانه کیف می‌داد. با این‌حال همون نقطه از حیاط، شد محل غور و تفکرِ یه دختربچه‌ی آروم که دنیارو زیادی جدی می‌گرفت.

چوب خط پدر برای آزادی پسر
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی